شبی که آواز نی تو شنیدم چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم نشانی از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمیگشایی
من همه جا پی تو گشته ام از مه و مهر نشان گرفته ام
بوی تو را ز گل شنیدم دامن گل از آن گرفتم
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمیگشایی
دل من سرگشته ی توست نفسم آغشته ی توست
به باغ رویاها چو گلت بویم در آب و آیینه چو مهت جویم
تو ای پری کجایی
در این شب یلدا ز پی ات پویم به خواب و بیداری سخنت گویم
تو ای پری کجایی
مه وستاره درد من میدانند که همچو من پی تو سر گردانند
شبی کنار چشمه پیدا شو میان اشک من چو گل وا شو
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمیگشایی