.:: SEPNA ::.

از هر دری سخنی

.:: SEPNA ::.

از هر دری سخنی

فکر کنم شدم دچار

یه صدا داره میاد
خوب گوش کن گوشتو خوب تیز کن
ببین حتما میشنوی
صدای اسپیکرت رو کم کن
یه خورده آروم باش حرکت نکن حتما میشنوی
شنیدی
خیلی خوبه :: حالا بگو صدای چیه
نمیدونی
خوب معلومه صدای قلب منه
اینروزها قلبم شدید میزنه
خیلی  .  .  . خیلی
فکر میکنم قلبم رو دارم واگذار میکنم
احساس میکنم اون کسی رو که میخوام پیدا کردم
بهش خیلی چیزها گفتم
خیلی حرفها <.>ـ<.> باهاش رو راست بودم و گفتم موقعیتم چیه :: همه چی رو گفتم
تا موند آخری !؟! بهش گفتم هر از گاهی حالم بد میشه و از بینیم خون میاد و سر دردهای شدید میگیرم .
نمیدونم شاید بهتر بود نمیگفتم چون به محض گفتن این یه مورد قیافش عوض شد و بهم گفت: مگه چته ؟ گفتم : هیچی ¤¤ خودم هم نمیدونم شاید مسخره بازی باشه بعدش هم خندیدم
اما اون جدی بود و اصلا دوست نداشت از کنار این موضوع به راحتی عبور کنه  ضمنا خیلی هم ناراحت بود از این قسمت ماجرا  . من هم خودمو جمع جور کردم و بایه لحن نه تند و نه آروم گفتم من همه چی و گفتم که بعدا نگی تو منو گول زدی . و بعدش هم رفتم تو فکر که چقدر اون ناراحت شده  .
تو خودم بودم  به صورتش نگاه میکردم اما افکارم جای دیگه بود احساس میکردم که اون دیگه منو  نمیپذیره و همه چی تموم شد . اون قدر تو خودم بودم که دستهاشو تو دستم حس نکردم
گوشه چشمش کمی خیس بود و گفت: تو نباید ناراحت باشی چیزی نیست من تا آخرش باهات هستم . باز هم متوجه نبودم دستم رو محکم فشرد و گفت: آهای کجایی ؟؟
به خودم اومدم و گفتم هیچ جا پیش تو هستم ::: بعد هم بهش گفتم من باید برم
اون دستمو محکم گرفت و منو نشوند رو مبل و گفت: اصلا متوجه شدی بهت چی گفتم یا نه
من هم که روحیم رو باخته بودم گفتم نه :: اون با نرمی خاصی گفت: بهزاد من برات وقت میگیرم میریم دکتر قبوله ؟ من هم بهش گفتم من خیلی رفتم دنبال این قضیه؛ ولش کن
اما اون با جدیت تموم با من صحبت میکردو میگفت امکان نداره باید بریم دکتر .
خلاصه ما تسلیم شدیم و قرار شد که یه وقت بگیره برام البته در کنار خودش :: که با هم بریم دکتر .
هم خوشحال هستم هم نگران  ::: میدونی چرا؟ بهم گفت: چرا ؟ بهش گفتم: میترسم
گفت: از چی؟ گفتم: نمیدونم.
الان هم که دارم این مطالبو اینجا مینویسم حال و احوال خوشی ندارم
قلبم تند تند میزنه نگرانم یه جور ترس دارم 
هیچکس هم نیست که باهام در این مورد حرف بزنه نه در مورد انتخابم در مورد استرس و این حرفها .... حداقل کمی آرومم کنه .

 

اگه دختر باشی اینارو حتما شنیدی

دختر بودن یعنی کله قند و لی لی لی لی..........

دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت

دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر وخاله وعمه ت هستن

دختر بودن یعنی هندونه ای که باید بلد باشی شکل مرغابی قاچ کنی

دختر بودن یعنیدخترو رو چه به رانندگی؟ "

دختر بودن یعنی " شنیدی شوهر سیمین واسه ش یه سرویس طلا خریده 12 میلیون؟"

دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول کنی پاشی چایی بریزی

دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن

دختر بودن یعنی حق هر چیزی رو فقط وقتی داری که تو عقدنامه نوشته باشه

دختر بودن یعنی "Bfتون رضایت دارن؟! به بابات گفتی؟"

دختر بودن یعنی "ببخشید میشه جزوه تونو ببینم؟"

دختر بودن یعنی 400 نفر Add که 399 تاش عکستو میخوان اون یکی هم ایگنورت کرده چون بهش عکس ندادی

دختر بودن یعنی " به به خانوم خوشگل....هزار ماشالااااااا...."

دختربودن یعنی " برو تو ، دم در وای نستا"

دختر بودن یعنی لباست 4 متر و نیم پارچه ببره که آقایون به گناه نیفتن

دختر بودن یعنی "خوب به سلامتی لیسانس هم که گرفتی دیگه باید شوهرت بدیم"

دختر بودن یعنی "کجا داری میری؟"

دختر بودن یعنی " تو نمیخواد بری اونجا ، من خودم میرم "

دختر بودن یعنی "کی بود بهت زنگ زد؟! با کی حرف میزدی؟"

دختر بودن یعنی " خیلی خودسر شدی"

دختر بودن یعنی اجازه گرفتن واسه هرچی ، حتی نفس کشیدن.

اینها جملات کسیه که من خیلی بهش علاقه دارم

چی بگم خودتون ببینین






میگن عشقهای امروزی اینطوری شده راست میگن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فهمیدن

سلام.
احتمال این رو میدم که این جملات را جائی خوانده باشید ولی بخاطر زیبایی آن ، یک بار دیگر آن را بخوانید:

برای فهمیدن ارزش ده سال : از زوجهای تازه طلاق گرفته بپرس.
برای فهمیدن ارزش چهار سال : از فارغ التحصیل دانشگاه بپرس .
برای فهمیدن ارزش یک سال : از دانش آموزی که در امتحانات آخر سال رد شده بپرس.
برای فهمیدن ارزش یک ماه : از مادری که نوزاد زودرس به دنیا آورده بپرس.
برای فهمیدن ارزش یک هفته : از سر دبیر یک روزنامه هفتگی بپرس.
برای فهمیدن ارزش یک ساعت : از عشاقی که در انتظار یکدیگر به سر می برند بپرس.
برای فهمیدن ارزش یک دقیقه : از شخصی که هواپیما قطار و یا اتوبوس را از دست داده بپرس.
برای فهمیدن ارزش یک ثانیه : از بازمانده یک تصادف بپرس.
برای فهمیدن ارزش یک دهم ثانیه : از شخصی که در المپیک مدال نقره گرفته بپرس.
برای فهمیدن ارزش یک دوست : از کسی که آن را از دست داده بپرس.