جاتون خالی اول اینکه رفتیم بام تهران و کلی برف بازی کردیم
چای اون بالا خیلی میچسبه اون هم از نوع دوقلو
آخه یه فلاسک چای با خودمون بردیم که هر جا که میخوایم بخوریم
خلاصه خوب بود اما از اون بهتر این بود که داشتیم برمیگشتیم
یه تلفن خیلی خوب شد بهمون.
بگم ؟
نه نمیگم !
نه میگم .
نه باشه بعدا" میگم .
باشه حالا میخوای بدونی میگم .
کار نگار دوباره درست شد
همون بیمارستان قبلی خواستنش
فردا میرم برای بلیط
البته همه اینها به خاطر دوستش تو همون بیمارستان انجام شد
خدا خیرش بده خیلی پیگیری کرد
اون بیشتر از ما به فکر اینکار بود
دلم برای خرید کردن از Emirates mall تنگ شده
به قول شادی جان تو وبلاگش که نوشته ((window shoping رو من هم دوست دارم
به هر حال اینم ماجرای روز جمعه ما
هنوز بلیط نگرفته نگار داره چمدونش رو میبنده
بالاخره ما نفهمیدیم اینجا رو دوست داری یا اونجا
نکته!!!!!!!
از اون اطاق داد میزنه اونجا !!!