پزشکان معالج او طبق پیشبینیها سریعاً به خاطر آرام کردن جو و رد شایعات موجود، علت را همان زیادهروی در مصرف آرامبخش اعلام کردند تا جلو پیشروی شایعات را بگیرند.
او از جنوب آمده بود؛ از کوچه پس کوچه های دم کرده ای که به گفته خود عبداللهی عصرها پر می شد از جوان های گیتار به دست که توی محل دور هم می نشستند و می زدند و می خواندند. ساززدن را در همین جمع ها و به قول خودش «گوشی و چشمی» یاد گرفته بود، ولی صدایش را می گفت مرحون لطف خداست.
علت مرگ این هنرمند فقط و فقط به خاطر درگیری های فرقه ی بود و بس
«سراپا اگر زرد و پژمرده ایم/
ولی دل به پاییز نسپرده ایم...
چو گلدان خالی لب پنجره/
پر از خاطرات ترک خورده ایم...»
ناصریا، جوان مرد. خیلی زود بود هنوز...