.:: SEPNA ::.

از هر دری سخنی

.:: SEPNA ::.

از هر دری سخنی

روز نوشت

شادی خواهرم (بهم میگه بهزاد بهت گفتم حول نباش)
بابا به خدا من حول نبودم
کمی نگران بودم
اما خب به هر حال شادی عزیزم درست میگه
نباید حول بود بابا تو دیگه پیر مرد هستی    ۳۶ سالته
 زیاد عجله نکن تجربه تو باید زیاد باشه  
اما خب باز هم به خودم میگم مگه من نباید جوونی کنم
درسته از قافله عقب موندم و دوستام؛ همه بچه هاشون بزرگ شدن .
به هر حال شادی جونم؛  اول از همه پیشه تو خواهم آورد و بعد پیشه بقیه
اینو مطمئن باش اولین قراری که بتونه بیاد
یه راست میارمش پیشه تو حتی اگه در اون زمان تو در شرکت و سر کار باشی
آخ که چقدر خوبه آدم یه خواهر بزرگ داشته باشه
خدایا شکرت که همچین خواهری دارم
مرسی خواهر گلم که به فکر من هستی  

***********

آخ آخ یه آمپول وحشتناک که تا به حال ندیده بودم  زدن به استخونم
وای خدا خیلی درد داره
برای بعضی ها آزمایش مغز استخوان (تراکم استخوان) باید حتما ۲ روز بیمارستان بخوابن
مال من خیلی راحت تر از اونها بود چون پیچیدگی کار اونها رو نداشت . والبته اونها در شرایط بدتری نسبت به من هستن .
و خوشبختانه دکتر هم آشنا بود و ......

**********

به هر حال برای دشمن آدم هم چنین اتفاقی نیافته .
امروز داشتم کار میکردم که احساس کردم کمی پام داره داغ میشه .
ببخشید :::::: شلوارم رو که در آوردم دیدم پانسمان پام باز شده و داره از پام خون میاد خلاصه رفتم بیمارستان و دوباره برام ضد عفونی کرد وپانسمانش کرد
آقا پام خیلی درد میکنه امروز که رفته بودم برای پانسمان جای آمپوله کبود بودش .


***********

از کاندید عزیزم بگم که حالش خوبه
خیلی باحاله
خیلی دوست داشتنیه
خیلی میخوامش
اما عاشقش نیستم
چون هنوز وقتش نرسیده که عاشقش باشم
انشا ا... بعد از  ازدواج 



اگه زنده باشم و اونروز رو ببینم 


به امید اونروز
 


ظریف و آهسته

میدونستم تو خیلی خوبی 

من با همه دردم بعد از اون آزمایش نفرت انگیز لعنتی که یه آمپول عجیب و غریب زدن به ..........
و بگذریم الان هم کمی تب دارم  اما با شنیدن جواب ظریف و آهسته تو عزیزم همه چی یادم رفت اونقدر که الان دستام میلرزه و خیلی خوشحالم .

من میدونستم تو منو پیشه خودت و به خونه قلبت راه خواهی داد
به هر حال این جواب بله برام خیلی با ارزشه

البته نا گفته نمونه ما با هم یه صحبت هایی هم کردیم مثلا اینکه اول با هم بیشتر بریم و بیایم تا همدیگه رو بهتر بفهمیم و آشنا بشیم و خیلی چیزهای دیگه .
به هر حال من خوشحالم و خرسند .

*************
نمیخوام تراژدی کنم جملات آخرم رو اما ....
دوست دارم گریه کنم
دلم میخواد با یکی حرف بزنم
این شادی هم که خیلی زود میخوابه
ای خدا من سلامتی میخوام چون میخوام زندگی کنم نه شرمندگی و مریضی
میخوام بتونم ازدواج کنم و یه زندگی خوب تشکیل بدم
میخوام این دختر رو خوشبخت کنم واون هم منو

*******************
 خدای عزیز دوسته خوبه من ای خدا
لطفا کمکم کن تا تو این امتحان سر بلند باشم .
ممنون خدای عزیز که به حرفهام گوش میکنی
بهم نیرو بده
دردم یادم رفت
دیگه تب هم ندارم

اااااای خدا جون متشکرم

روز سخت

من فردا روز سختی در پیش دارم

یه داستان خیلی قشنگ (که دوستم برام تعریف کرد)

یک تاجر آمریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهیگیری از کنارش رد شد که توش چند تا ماهی بود .

***

از مکزیکی پرسید : چقدر طول کشید که این چند تا رو گرفتی ؟
مکزیکی : مدت خیلی کمی .

***

آمریکایی
: پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد ؟
مکزیکی : چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافیه

***

آمریکایی
: اما بقیه وقتت رو چیکار می کنی ؟
مکزیکی : تا دیر وقت می خوابم ، یه کم ماهی گیری می کنم . با بچه ها بازی می کنم . بعد میرم توی دهکده می چرخم ، یه لیوان شراب می خورم و با دوستان شروع می کنیم به گیتار زدن . خلاصه مشغولم به این نوع زندگی !


***

آمریکایی : من تو هاروارد درس خوندم و می تونم کمکت کنم . تو باید بیشتر ماهی گیری کنی . اون وقت می تونی با پولش یه قایق بزرگتر بخری و با درآمد اون چند تا قایق دیگر هم بعدا اضافه میکنی . اون وقت یه عالمه قایق برای ماهیگیری داری !

***

 
مکزیکی : خوب ، بعدش چی ؟
آمریکایی : به جای این که ماهی ها رو با واسطه بفروشی اونا رو مستقیما به مشتری ها می دی و برای خودت کار و بار درست می کنی ... بعدش کار خونه راه می اندازی و به تولیداتش نظارت می کنی ... این دهکده کوچک رو هم ترک می کنی و می روی مکزیکوسیتی ! بعدش لوس آنجلس ! و از اونجا هم نیو یورک ...
اونجاست که دست به کارهای مهم تری هم می زنی ...

***

مکزیکی
: اما آقا ! این کار چقدر طول می کشه ؟
آمریکایی : پانزده تا بیست سال !
مکزیکی : اما بعدش چی اقا ؟

***

آمریکایی : بهترین قسمت همینه ، موقع مناسب که گیر اومد میری و سهام شرکتت رو به قیمت خیلی بالا می فروشی ! این کار میلیون ها دلار برات عایدی داره .
مکزیکی : میلیون ها دلار ! خب ، بعدش چی ؟

***

آمریکایی : اون وقت بازنشسته می شی ! می ری یه دهکده ساحلی کوچیک ! جایی که می تونی تا دیر وقت تا دیر وقت بخوابی ! یه کم ماهیگیری کنی . با بچه هات بازی کنی ! بری دهکده و یه لیوان شراب بنوشی ! و تا دیر وقت با دوستات گیتار بزنی و خوش بگذرونی ....

*****

اگه دوستی خواست کپی بکنه این متنو عیبی نداره
فقط یادی هم از ما بکنه ممنون میشم