وقتی دلت میگیره چه میکنی مجبوری سرت رو مشغول یه کاری بکنی تا یادت بره .
وقتی دلت میسوزه اون هم از ته دل وقتی بغض گلوت رو میگیره میخوای گریه کنی اما اونقدر خودت رو کنترل میکنی که تو جمع نشون ندی و از اون کنترل گلو درد میگیری ؛ گناهت چیه ؟ داشتن عقیده شخصی ؛
گفتن نظر ! بعد تو جمع به مسخره بگیرنت !؟؟؟ چه میکنی ؟ من بغض گلوم رو با نوشتن این شعر از زنده یاد
فروغ بیرون میریزم.
گفتم ای دل بی پناهم
چون زورقی گم کرده راهم بی هم زبانم
کو آشیانم
خسته دلی بی نام و نشانم
دور از دیاران دیدار یاران
از غم نگفتن کی میتوانم کی میتوانم
هر دم به یاد عزیزانم ابر گریانم ای دلم ای دلم
چون شعله های پریشانم شمع سوزانم ای دلم ای دل
زخمی دست رفاقتم نا رفیقی ها برده طاقتم
از آشنایان گریزانم بغض بارانم ناله سر کن دل
در حسرت دیدن یارم از جدایی ها شکوه ها دارم
در به درو نا بسامانم خسته از جانم ناله سر کن دل
گفتی ای دل این قصه ها سر آید فردای خوش در آید
شادی به جای غم کن ناله کم کن ناله کم کن
در بهاران دیدار گل برآید شادی ز هر در آید
ما را رها ز غم کن ناله کم کن ناله کم کن