.:: SEPNA ::.

از هر دری سخنی

.:: SEPNA ::.

از هر دری سخنی

***

میگن شیشه ها بی احساسن......!

اما وقتی که روی شیشه بخار گرفته اطاقم نوشتم :

دوستت دارم*

شیشه آرام آرام شروع به گریستن کرد .!.؟.!.؟

همیشه عزیز من

یه روز یه آدمی که دورش خیلی از آدمهای دیگه بودن اما بهش محل نمیذاشتن خواست خودشو نشون بده اما نشد آخه اون در اشتباه بود اصلا کسی پیشش نبود بعد به این فکر افتاد که بهترین راه اینه که بره پیشه اون آدمهای واقعی که پیشش باید باشن رفت و سلام کرد دید که اونجا همه دارن میرن و به هم خداحافظی میگن :::::::::::
اون آدم تازه فهمید که خیلی دیر رسیده به اونجا یعنی تمام عمرش فقط تو راه بوده به همین خاطر گفت : برم پیش اون کسانی که دوستش دارن و حد اقل هفته ای ۲ یا ۳ روز همدیگه رو میبینن؛ وقتی به اونها رسید اونها اصلا بهش دست رد نزدن و تازه بهش کمک هم کردن به همین خاطر اونجا فهمید که اصلا زندگی رو نباخته فقط فهمید که آدم خوبه تو زندگیش سر وقت به جایی که مقصدش تعریف شده برسه به همین خاطر من خیلی خوشبخت هستم :::::: چون یه خواهر دارم به اسم (شادی) *-*-*-
من خواهر گمشده ام رو ۱۲ ساله که پیدا کردم یعنی یه جورایی من گم شده بودم .
اما الان خوشحالم که اونو دارم اینجا تو این وبلاگ با افتخار ازش نام میبرم و میگم (خواهر گلم) تو بهترینی.
بهتــــــــــــرینــــــــــــــــــــی

چندتا ضرب المثل

انگلیسی:

زن شری است مورد نیاز.

زن فقط یک چیز را پنهان نگاه می‌دارد آنهم چیزی است که نمی‌داند.

هلندی:

وقتی زن خوب در خانه باشد، خوشی از در و دیوار می ریزد.


فرانسوی:

آنچه را زن بخواهد، خدا خواسته است.

انتخاب زن و هندوانه مشکل است.

بدون زن، مرد موجودی خشن و نخراشیده بود.

آلمانی:

کاری را که شیطان از عهده بر نیاید زن انجام می‌دهد.

وقتی زنی می‌میرد یک فقته از دنیا کم می‌شود.

کسی که زن ثروتمند بگیرد آزادی خود را فروخته است.

آنکه را خدا زن داد، صبر همه داده.

گریه زن، دزدانه خندیدن است.

صفحه دل تنگیه جمعه من

وقتی دلت میگیره چه میکنی مجبوری سرت رو مشغول یه کاری بکنی تا یادت بره .
وقتی دلت میسوزه اون هم از ته دل وقتی بغض گلوت رو میگیره میخوای گریه کنی اما اونقدر خودت رو کنترل میکنی که تو جمع نشون ندی و از اون کنترل گلو درد میگیری ؛ گناهت چیه ؟ داشتن عقیده شخصی ؛
گفتن نظر ! بعد تو جمع به مسخره بگیرنت !؟؟؟ چه میکنی ؟ من بغض گلوم رو با نوشتن این شعر از زنده یاد
فروغ بیرون میریزم.





گفتم ای دل بی پناهم

چون زورقی گم کرده راهم بی هم زبانم

کو آشیانم

خسته دلی بی نام و نشانم

دور از دیاران دیدار یاران

از غم نگفتن کی میتوانم کی میتوانم

هر دم به یاد عزیزانم ابر گریانم ای دلم ای دلم

چون شعله های پریشانم شمع سوزانم ای دلم ای دل

زخمی دست رفاقتم نا رفیقی ها برده طاقتم

از آشنایان گریزانم بغض بارانم ناله سر کن دل

در حسرت دیدن یارم از جدایی ها شکوه ها دارم

در به درو نا بسامانم خسته از جانم ناله سر کن دل

گفتی ای دل این قصه ها سر آید فردای خوش در آید

شادی به جای غم کن ناله کم کن ناله کم کن

در بهاران دیدار گل برآید شادی ز هر در آید

ما را رها ز غم کن ناله کم کن ناله کم کن